حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 60
شبی دارم دراز و تیره همچون تار گیسویت
دلی دارم پریشان همچو موی عنبرین بویت
ز مژگان خارها در جویبار دیدگان بستم
که ماند سخت دل وزصاف اشک آبی زنم کویت
دل دیوانه ام مُلک ملامت را مسخّر کرد
طریق مملکت گیری دلم آموخت ز ابرویت
شمیم مشک تاتاری چه باشد پیش آن کاکل
عبیر و عنبر سارا کجا و زلف جادویت
ز تار موی شبرنگت نموده تیره روز ما
بفرما تا برافروزد فروغی شعله ی رویت
دل افسرده ای اسرار زین زهد ریا دارد
چه شد آن برق عالمسوز عشق آتشین خویت