ورود-ثبت نام

این عالم عبرت نیست جز برق شرر چیزی

مخفی بدخشی – غزل شماره ۷۶

غواص خیال

این عالم عبرت نیست جز برق شرر چیزی

در مشرب و ماکولش جز خون جگر چیزی

در عیش و غم عالم در بیش و کمش هر دم

هر چند نظر کردم نامد به نظر چیزی

قوت دل دانایان از خون جگر باشد

حاصل ز هنر نبود بر اهل هنر چیزی

صد غوطه به خون دل خوردیم و به کف نامد

غواص خیالم را از دُرّ و گهر چیزی

عیبش ز هنر بهتر تلخش ز شکر خوشتر

هر کس که به کف دارد از سیم و ز زر چیزی

عمریست گرفتارم در جمع اسیرانت

از لطف نظر سویم ای شوخ پسر چیزی

خلقی به فغان آمد از ناله ی من لیکن

اندر دل سخت تو ناورد اثر چیزی

سنبل که پریشانست در باغ نسیم آورد

از نکهت گیسویت البته خبر چیزی

مخفی چو بسی دیدم در نیک و بد عالم

جز نقش خیال او نامد به نظر چیزی

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *