مخفی بدخشی – غزل شماره 64
ارمان بدخشان
عمری است که بودم به دل ارمان بدخشان
صد شکر رسیدم به گلستان بدخشان
از نسترن و سوری و صد برگ و شقایق
فرش است به هر کوه و بیابان بدخشان
در آب و هوا سالم و پر میوه ی نغز است
بی مثل بود نعمت الوان بدخشان
از سیب صفاهان و سمرقند چه گویی
ای بی خبر از بارک و شغنان بدخشان
در کوکچه كن سیر جوانان شناور
وآنگاه گذر کن به خیابان بدخشان
فردوس که در سایه ی طوبی شده پنهان
باشد خجل از جنت رضوان بدخشان
خونابه شد لعل ز غم در جگر کوه
از حسرت لعل لب خوبان بدخشان
برکنده دل از قوم وطن کرده فراموش
هر کس شده یک مرتبه مهمان بدخشان
در مصر جهان بود خریدار وی افزون
افسوس که رفتند عزیزان بدخشان
یا سید شاه ناصر و خواجه ی کرخی
خواهید خداوند نگهبان بدخشان
جوش گل و هنگام بهار و چمن و رود
وین مخفی ما بلبل خوش خوان بدخشان