مخفی بدخشی – غزل شماره 17
مذهب رندان
ای چشم نیم مست تو را با شراب بحث
دارد مه جمال تو با آفتاب بحث
از باغها برون کندش بسته باغبان
تا کرده است با گل رویت گلاب بحث
کج بحث عاقبت شود از گفتگو خجل
سنبل به زلف یار تو را نیست تاب بحث
امشب که دیده بی تو، مرا خون ز دیده ریخت
دیشب که داشت با دل بریان کباب بحث
گردید زان دروغ سیه روی نزد خلق
با طره ی تو داشت مگر مشک ناب بحث
آنها که گفتگو به سر این جهان کنند
چون کودکان کنند برای حباب بحث
زاهد مپرس مذهب رندان باده خوار
بنشین به کنج مسجد و کن با کتاب بحث
هرگز به کام دل نرسد هیچکس به دهر
عاقل کجا کند به سر این سراب بحث
مشنو تو پند واعظ بی مغز را خموش
مخفی که کرد با سخن لا جواب بحث