غم از آیینه ی خاطر زدودم تا شدم عاشق

قصاب کاشانی – غزل شماره 214

غم از آیینه ی خاطر زدودم تا شدم عاشق

در دولت به روی خود گشودم تا شدم عاشق

نبودم تا به درد و داغ همدم در عدم بودم

پدید آمد در این عالم وجودم تا شدم عاشق

برون بردم ز چوگان محبت داغ جانان را

ز دل گوی سعادت را ربودم تا شدم عاشق

در این گلشن پی تعظیم تا آن دلربا برخاست

به رنگ بید مجنون در سجودم تا شدم عاشق

ز یک نظاره‌اش نقد دو عالم را ز کف دادم

عیان از آستین شد دست جودم تا شدم عاشق

به بازار جنون قصاب بردم شیشه ی دل را

به سنگ امتحانش آزمودم تا شدم عاشق

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها