فروغ فرخزاد – مجموعه ی دیوار
شماره ۵
قربانی
امشب بر آستان جلال تو
آشفته ام ز وسوسه ی الهام
جانم از این تلاش به تنگ آمد
ای شعر، ای الههٔ خون آشام
دیریست کان سرود خدایی را
در گوش من به مهر نمی خوانی
دانم که باز تشنه ی خون هستی
اما بس است این همه قربانی
خوش غافلی که از سر خودخواهی
با بنده ات به قهر چه ها کردی
چون مهر خویش در دلش افکندی
او را ز هر چه داشت جدا کردی
دردا که تا به روی تو خندیدم
در رنج من نشستی و کوشیدی
اشکم چو رنگ خون شقایق شد
آن را به جام کردی و نوشیدی
چون نام خود به پای تو افکندم
افکندیم به دامن دام ننگ
آه، ای الهه کیست که می کوبد
آیینه ی امید مرا بر سنگ ؟
در عطر بوسه های گناه آلود
رویای آتشین تو را دیدم
همراه با نوای غمی شیرین
در معبد سکوت تو رقصیدم
اما دریغ و درد که جز حسرت
هرگز نبوده باده به جام من
افسوس ای امید خزان دیده
کو تاج پر شکوفه ی نام من ؟
از من جز این دو دیده ی اشک آلود
آخر بگو چه مانده که بستانی ؟
ای شعر، ای الهه ی خون آشام
دیگر بس است این همه قربانی !