رهی معیری – غزلیات ناتمام
شماره ۳
انتقام
یکسان گذشت در سیهی صبح و شام ما
لبخند آفتاب ندیده است بام ما
ما را نصیبی از می چون آفتاب نیست
از خون دیده رنگ شفق یافت جام ما
سازیم با جفای نکویان کزین گروه
ناسازی زمانه کشد انتقام ما
رهی معیری – غزلیات ناتمام
شماره ۳
انتقام
یکسان گذشت در سیهی صبح و شام ما
لبخند آفتاب ندیده است بام ما
ما را نصیبی از می چون آفتاب نیست
از خون دیده رنگ شفق یافت جام ما
سازیم با جفای نکویان کزین گروه
ناسازی زمانه کشد انتقام ما
امین پیرانی - حامد پیری
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۱۵ نمی دانی نگشتی صيد گیسویی پریشانی نمی دانی برو ناصح، که حال ما نمی دانی نمی دانی رهی
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۱۱ آرزوی گل تا یافتم خبر ز فریبنده خوی گل رفت از دل رمیده ی من آرزوی گل از
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۶ خرمن گل گر وفا دور از تو شد ای خرمن گل، دور نیست همدمی با چون تو
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۱۰ اشک گرنه در پرده دری خوی سحر دارد اشک پرده از راز نهانم ز چه بردارد اشک؟ شد