خوشی آخر بگو ای یار چونی

خوشی آخر بگو ای یار چونی

از این ایام ناهموار چونی

به روز و شب مرا اندیشه توست

کز این روز و شب خون خوار چونی

از این آتش که در عالم فتاده‌ست

ز دود لشکر تاتار چونی

در این دریا و تاریکی و صد موج

تو اندر کشتی پربار چونی

منم بیمار و تو ما را طبیبی

بپرس آخر که ای بیمار چونی

منت پرسم اگر تو می‌نپرسی

که ای شیرین شیرین کار چونی

وجودی بین که بی‌چون و چگونه‌ست

دلا دیگر مگو بسیار چونی

بگو در گوش شمس الدین تبریز

که ای خورشید خوب اسرار چونی

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها