بخوردم از کف دلبر شرابی

بخوردم از کف دلبر شرابی

شدم معمور و در صورت خرابی

گزیدم آتش پنهان پنهان

کز او اندر رخم پیداست تابی

هزاران نکته در عالم بگفتم

ز عشق و هیچ نشنیدم جوابی

گهی سوزد دلم گه خام گردد

به مانند دلم نبود کبابی

مرا آن مه یکی شکلی نموده‌ست

که سیصد مه نبیند آن به خوابی

منم غرقه به بحر انگبینی

که زنبور از کفش یابد لعابی

بهشت اندر رهش کمتر حجابی

خرد پیش مهش کمتر سحابی

جهان را جمله آب صاف می‌بین

که ماهی می‌درخشد اندر آبی

اگر با شمس تبریزی نشینی

از آن مه بر تو تابد ماهتابی

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها