عبید زاکانی – غزل شماره 97
مبارکست نظر بر تو بامداد پگاه
چه نیکبخت کسی کش به روی توست نگاه
زهی طراوت رخ چشم بد ز روی تو دور
زهی حلاوت لب لااله الا الله
خطاب سرو به قد تو : خادم و عبید
حدیث گل بر روی تو : عبده و فداه
به زلف پرشکنت رشته ی امید دراز
ز سرو ناز قدت دست آرزو کوتاه
کرشمه میکنی و عقل میشود حیران
به راه میروی و خلق میروند از راه
خوشا که زلف تو گیرم به خواب خوش هر شب
خوشا که روی تو بینم به کام دل هر ماه
به پیش قاضی عشاق در قضیه ی عشق
عبید را رخ زرد است و اشگ سرخ گواه