عبید زاکانی – غزل شماره 82
باز در میکده سر حلقه ی رندان شده ام
باز در کوی مغان بی سر و سامان شده ام
نه به مسجد بودم راه و نه در میکده جای
من سرگشته در این واقعه حیران شده ام
بر من خسته ی بیچاره ببخشید که من
مبتلای دل شوریده ی نالان شده ام
رغبتم سوی بتانست ولیکن دو سه روز
از پی مصلحتی چند مسلمان شده ام
بارها از سر جهلی که مرا بود به سهو
کرده ام توبه و در حال پشیمان شده ام
زاهدان از می و معشوق مرا منع کنند
بهتر آن است که من منکر ایشان شده ام
گفت رهبان که عبید از پی سالوس مرو
زین سخن معتقد مذهب رهبان شده ام