ورود-ثبت نام

ز حد گذشت جدایی ز حد گذشت جفا

عبید زاکانی – غزل شماره 2

ز حد گذشت جدایی ز حد گذشت جفا

بیا که موسم عیش است و آشتی و صفا

لبت به خون دل عاشقان خطی دارد

غبار چیست دگر باره در میانه ی ما

مرا دو چشم تو انداخت در بلای سیاه

و گرنه من که و مستی و عاشقی ز کجا

کجا کسی که از آن چشم ترک وا پرسد

که عقل و هوش جهانی چرا کنی یغما

ز زلف و خال تو دل را خلاص ممکن نیست

که زنگیان سیاهش نمی کنند رها

دلم ز جعد تو سودایی و پریشانست

بلی همیشه پریشانی آورد سودا

عبید وصف دهان و لب تو میگوید

ببین که فکر چه باریک و نازکست او را

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *