عبید زاکانی – غزل شماره 101
زهی لعل لبت درج لئالی
مه روی تو را شب در حوالی
چو چشمت گشتم از بیمار شکلی
چو زلفت گشتم از آشفته حالی
حدیث زلف خود از چشم من پرس
((سل السهران عن طول اللیالی)) (1)
ز شوق قامتت مردم خدا را
((ترحم ذلتی یا ذالمعالی)) (2)
ز هجرت ناله میکردم خرد گفت
عبید از یار دوری چون ننالی
واژگان دشوار : 1– این مصراع سروده ی سعدی است، ترجمه این مصراع چنین است : درازی شب را از شب زنده داران بپرس . 2-این مصراع سروده سعدی است. ترجمه این مصراع چنین است: بر درماندگی من رحم کن ای بلند همت .