طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۴
مردم از هجر و همان در پی آزار من است
کِه درین شهر به بی رحمی دلدار من است؟
طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۴
مردم از هجر و همان در پی آزار من است
کِه درین شهر به بی رحمی دلدار من است؟
امین پیرانی - حامد پیری
طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۱۴ چشم یک شهر شد از سوختن ما روشن سرمه را قدر شکستیم ز خاکستر خویش
طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۵ بنگر که یار خاطر ما شاد می کند با غیر همنشین و مرا یاد می کند
طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۱۲ میچکدم ز دیده خون وعده ی وصل یار کو؟ میتپدم به سینه دل طاقت انتظار کو؟
طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۸ در لجه ای که هیچ نشان از کران نبود در گل نشست کشتی ما و گران نبود