طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۳
رخ مپوش از من سرت گردم که چون شمع سحر
در بساط چشم حیرانم نگاهی بیش نیست
طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۳
رخ مپوش از من سرت گردم که چون شمع سحر
در بساط چشم حیرانم نگاهی بیش نیست
امین پیرانی - حامد پیری
طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۸ در لجه ای که هیچ نشان از کران نبود در گل نشست کشتی ما و گران نبود
طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۵ بنگر که یار خاطر ما شاد می کند با غیر همنشین و مرا یاد می کند
طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۶ تو که خفته ای به راحت دل تو خبر ندارد که شب دراز هجران ز قفا سحر ندارد
طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۱۱ گر سلیمان بگذارد به سرم افسر خویش کو دماغی که برآرم ز گریبان سر خویش