طبیب اصفهانی – غزل شماره 78
در آن گلشن که گلچین در به روی باغبان بندد
نمی دانم به امید چه بلبل آشیان بندد
خدنگش رخنه ها در استخوانم کرد و حیرانم
که تا کی در کمینم آسمان زه در کمان بندد
چو شد بیرون ز کف فرصت چه کامی یابم از وصلش
زهی حسرت که نخل من ثمر فصل خزان بندد
حریم خاص عشق است این که از غیرت نگهبانش
ز هر کس در گشاید بر رخش اول زبان بندد
طبیب خسته کی دل می تواند بر تو بست ای مه
که در کوی تو خود را بر سگان آستان بندد