ورود-ثبت نام

ما و شکن دامی و فریاد و دگر هیچ

طبیب اصفهانی – غزل شماره 40

ما و شکن دامی و فریاد و دگر هیچ

فریاد ز بی رحمی صیاد و دگر هیچ

صیاد جفاپیشه اسیران قفس را

ای کاش دهد رخصت فریاد و دگر هیچ

در خلوت دل پرده نشین نیست به جز تو

آسوده در این پرده پریزاد و دگر هیچ

از خاطر مجنون مطلب جز غم لیلی

شیرین بود اندیشه ی فرهاد و دگر هیچ

غم ماند و دل از جلوه ی حسن تو ز جا رفت

این سیل برد خانه ز بنیاد و دگر هیچ

ای آنکه ز خونین جگرانت خبری نیست

تا کی کنی از بلهوسان یاد و دگر هیچ

زان گه که طبیب انجمن افروز نشاط است

ماییم و همین خاطر ناشاد و دگر هیچ

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *