طبیب اصفهانی – غزل شماره 35
کسی راه غمش را سر نبردست
ازین خونخواره ره جان درنبردست
چه دام است این که یک فرخنده طایر
برون زین دام بال و پر نبردست
به جز من کآورم دین و دلت پیش
کسی کالا به غارتگر نبردست
هلاک همت آن تشنه کامم
که نام چشمه ی کوثر نبردست
چه گویم از گرفتاری به مرغی
که هرگز سر به زیر پر نبردست
کسی از روز ما آگاهیش نیست
که در هجران شبی را سر نبردست
طبیب از عشق با آن کس چه گویم
کزین می بهره یک ساغر نبردست