طبیب اصفهانی – غزل شماره 27
کاروان عشق را بانگ درای دیگرست
گوش ما بر ناله ی دردآشنای دیگرست
بر دل تنگم در فیضی است هر زخم ستم
بر تنم هر داغ باغ دلگشای دیگرست
شمع ما را از نسیم صبحدم اندیشه نیست
روشنایی، محفل ما را ز جای دیگرست
زندگی بی آه و اشگم نیست ممکن همچو شمع
در دیار عاشقان آب و هوای دیگرست
صید لاغر را کنند آزاد، حیرانم چرا
هر قدم در راه من دام بلای دیگرست
هر چه میکاهد ز تن، بر روح افزاید طبیب
در جهان نیستی نشو و نمای دیگرست