طبیب اصفهانی – غزل شماره 26
هر کسی را که چو من دیده ی خونباری هست
می توان یافت که در پای دلش خاری هست
دلخراش است دگر ناله ی مرغان چمن
در خم دام مگر تازه گرفتاری هست
قفس ای کاش که بر شاخ گلی آویزند
بلبلی را که به دل حسرت گلزاری هست
مایه ی ریزش او می رسد از عالم غیب
هر که را همچو صدف دست گهرباری هست
نیست از ضعف مرا قوت گفتار طبیب
من گرفتم که برش قوت گفتاری هست