طبیب اصفهانی – غزل شماره 10
چو نیست دسترسم آنکه بوسم آن پا را
به هر کجا که نهی پای بوسم آنجا را
تن هزار شهیدت فتاده بر سر کوی
به احتیاط نه ای دوست بر زمین پا را
به رحم اگر به سوی کشتگان نمی نگری
نگه به جانب ایشان فکن تماشا را
بیا که بی گل رویت ز بس هجوم ملال
نه سیر باغ شناسم نه گشت صحرا را
ز رهروی اثری نیست اندر این وادی
به حیرتم ز که گیرم سراغ سلمی را
طبیب کیست کزو رنجه گشته ای زنهار
به زهر شکوه میالا لب شکرخا را