ز جلوۀ تو چو سیلابِ الامان خیزد

صائب تبریزی- غزل شماره 3818

ز جلوۀ تو چو سیلابِ الامان خیزد

ز پیش راه تو چون گرد آسمان خیزد

ز فکر روی تو روشن شد آنچنان دل من

که همچو صبح مرا نور از دهان خیزد

به کام دل نفس آتشین چگونه کشم؟

مرا کز آتشِ گل دود از آشیان خیزد

مشو ز پاس دل رام گشته ام غافل

که از رمیدن من گرد از جهان خیزد

نشُست گرد یتیمی ز روی گوهر، بحر

چه زنگ از دلم از چشم خونفشان خیزد؟

ز زخم تیر مکافات ظالمان نرهند

که پیشتر ز نشان ناله از کمان خیزد

نه آنچنان ز گرانی نشسته است به گل

سفینه ام، که به امداد بادبان خیزد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها