صائب تبریزی- غزل شماره 3714
نظارۀ لب میگون خمار می آرد
گل عذار بتان خار خار می آرد
مکن ز بادۀ گلرنگ سرخ چهره خویش
که زردروییِ آن نشأه بار می آرد
فتادگان رهش از شمار بیرونند
به کوی او که مرا در شمار می آرد؟
چنان که طفل خُمش می شود ز جنبش مهد
مرا تپیدن دل برقرار می آرد
نتیجۀ مژۀ اشکبار بسیارست
ز گریه تاک ثمرها به بار می آرد
شکسته دل نشود هرکه از نظارۀ خلق
درست، آینه از زنگبار می آرد
بود ز سنگدلان هایهای گریۀ من
که سیل را به فغان کوهسار می آرد
نظارۀ رخ خورشید طلعتان صائب
به چشم گریۀ بی اختیار می آرد