گر خس و خار ز گرداب برون می آید

صائب تبریزی- غزل شماره 3630

گر خس و خار ز گرداب برون می آید

خواجه از عالم اسباب برون می آید

نشود عقل حریف می گلرنگ به زور

ناشناور کی ازین آب برون می آید؟

سد یأجوجِ سخن نیست به جز خاموشی

شیشه از عهدۀ سیماب برون می آید

عشق با حسن بود در ته یک پیراهن

ذره با مهر جهانتاب برون می آید

می کند رحم تراوش ز دل سنگ ترا

اگر از دست گهر آب برون می آید

غفلت از تشنه لبی سوخت مرا در جایی

که به ناخن ز زمین آب برون می آید

خامشی مهر لب هرزه درایان گردد

بحر از عهدۀ سیلاب برون می آید

کشتیِ عقل فکندیم به دریایِ شراب

تا ببینیم چه از آب برون می آید!

اگر آن موی کمر ترک خم و پیچ کند

صائب از رشتۀ جان، تاب برون می آید

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها