صائب تبریزی- غزل شماره 2975
حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد
نمک در دیدۀ بیدرد رنگ خواب می گیرد
یکی صد شد فروغ حسن گل از صحبت شبنم
چراغ نیک بختان روشنی از آب می گیرد
اگر سرگشتگان را بحر نزد خویش نگذارد
به گرد خویش گشتن را که از گرداب می گیرد؟
نیم در حالت مستی ز غم ایمن که می دانم
مرا در رهگذار سیل دایم خواب می گیرد
همیشه وقت فیض از عرض مطلب می شوم غافل
سگ نفس مرا در صبح دایم خواب می گیرد
از ان از سایۀ خود می گریزم هر طرف صائب
که صید وحشی من سایه را قصاب می گیرد