خسرو گلسرخی – شعر شماره 1
سرود پیوستن
باید که دوست بداریم یاران
فریادهای ما اگر چه رسا نیست
باید یکی شود
باید که چون خزر بخروشیم
باید تپیدن هر قلب
اینک سرود
باید سرخی هر خون
اینک پرچم
باید که قلب ما
سرود ما و پرچم ما باشد
باید که دوست بداریم یاران
در هر سپیده ی البرز
نزدیک تر شویم
باید یکی شویم
اینان هراسشان ز یگانگی ماست
باید که سر کشد
طلیعه ی خاور از چشم های ما
باید که لوت تشنه
میزبان خزر باشد
باید کویر فقیر
از چشمه های شمالی بی نصیب نماند
باید که دست های خسته بیاسایند
باید که سفره ی رنگین
باید که دوست بداریم یاران
باید بهار
در چشم کودکان جاده ی ری
سبز و شکفته و شاداب
باید بهار را بشناسند
باید جوادیه سر پل بنا شود
پل
این شانه های ما
باید که رنج را بشناسیم
وقتی که دختر رحمان
با یک تب دو ساعته می میرد
باید که قلب ما
سرود و پرچم ما باشد