ورود-ثبت نام

بالا رو،بالا رو،بند نگه بشکن،وهم سیه بشکن

سهراب سپهری – مجموعه شرق اندوه

شماره 17

تا

بالا رو، بالا رو، بند نگه بشکن، وهم سیه بشکن

آمده ام ، آمده ام، بوی دگر می شنوم، باد دگر می گذرد

روی سرم بید دگر، خورشید دگر

شهر تو نی، شهر تو نی

می شنوی زنگ زمان : قطره چکید. از پی تو، سایه دوید

شهر تو در کوی فراترها، دره ی دیگرها

آمده ام، آمده ام، می لغزد صخره ی سخت، می شنوم آواز درخت

شهر تو نی، شهر تو نی

خسته چرا بال عقاب؟ و زمین تشنه ی خواب؟

و چرا روییدن، روییدن، رمزی را بوییدن؟

شهر تو رنگش دیگر. خاکش، سنگش دیگر

آمده ام، آمده ام، بسته نه دروازه نه در، جن ها هر سو به گذر

و خدایان هر افسانه که هست. و نه چشمی نگران و نه نامی ز پرست

شهر تو نی، شهر تو نی

در کف ها کاسه ی زیبایی، بر لب ها تلخی دانایی

شهر تو در جای دگر، ره می بر با پای دگر

آمده ام، آمده ام، پنجره ها می شکفند

کوچه فرو رفته به بی سویی، بی هایی، بی هویی

شهر تو نی ، شهر تو نی

در وزش خاموشی، سیماها در دود فراموشی

شهر تو را نام دگر، خسته نه ای، گام دگر

آمده ام، آمده ام، درها رهگذر باد عدم

خانه ز خود وارسته ، جام دویی بشکسته. سایه ی ” یک ” روی زمین، روی زمان

شهر تو نی این و نه آن

شهر تو گم تا نشود، پیدا نشود

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *