چشم یاری داشتن از دشمنان بیهوده است رهی معیری – رباعی شماره 7 خاطر آسوده چشم یاری داشتن از دشمنان بیهوده است دشمنی بوده است کار دوستان، تا بوده است تا زدم ادامه نوشته »
امشب که رخ از لاله برافروخته ام رهی معیری – رباعی شماره 27 خرمن غم امشب که رخ از لاله برافروخته ام در آتش می، خرمن غم سوخته ام تا نوگل من ادامه نوشته »
جانم به فغان چو مرغ شب می آید رهی معیری – رباعی شماره 20 دیار شب جانم به فغان چو مرغ شب می آید با داغ تو با ناله به لب می آید ادامه نوشته »
ای جلوه ی برق آشیان سوز تو را رهی معیری – رباعی شماره 2 آشیان سوز ای جلوه ی برق آشیان سوز تو را ای روشنی شمع شبافروز تو را زان روز که ادامه نوشته »