رهی معیری – رباعی شماره ۴۰
باده ناب
گرمی ندهد باده ی ناب ای ساقی !
ور زانکه بود چو آفتاب ای ساقی
خواهی که به یک جرعه کنی مدهوشم
با بوسه درآمیز شراب ای ساقی
رهی معیری – رباعی شماره ۴۰
باده ناب
گرمی ندهد باده ی ناب ای ساقی !
ور زانکه بود چو آفتاب ای ساقی
خواهی که به یک جرعه کنی مدهوشم
با بوسه درآمیز شراب ای ساقی
امین پیرانی - حامد پیری
رهی معیری – رباعی شماره ۶ ناکامی و خشنودی آن دوست، که ناکامی ما خواسته است کام دل دشمنان روا خواسته است با این همه
رهی معیری – رباعی شماره ۲۸ مردم چشم بی روی تو گشت لاله گون مردم چشم بنشست ز دوریت به خون مردم چشم افتادی اگر
رهی معیری – رباعی شماره ۱۳ زنجیر طلایی زنجیر طلایی تو ای گنج مراد امشب ز فروتنی به ما درسی داد بر گردن نازنین، چو
رهی معیری – رباعی شماره ۲۲ مسعود (۱) مسعود که یافت عز و جاه از لاهور تابید چو نور صبحگاه از لاهور سالار سخنوران به