رهی معیری – رباعی شماره 39
افسونگر
یا عافیت از چشم فسون سازم ده
یا آنکه زبان شکوه پردازم ده
یا درد و غمی که داده ای، بازش گیر
یا جان و دلی که برده ای، بازم ده
رهی معیری – رباعی شماره 39
افسونگر
یا عافیت از چشم فسون سازم ده
یا آنکه زبان شکوه پردازم ده
یا درد و غمی که داده ای، بازش گیر
یا جان و دلی که برده ای، بازم ده
امین پیرانی - حامد پیری
رهی معیری – رباعی شماره 2 آشیان سوز ای جلوه ی برق آشیان سوز تو را ای روشنی شمع شبافروز تو را زان روز که
رهی معیری – رباعی شماره 8 سوختگان هر لاله ی آتشین، دل سوخته ای است هر شعله ی برق، جان افروخته ای است نرگس که
رهی معیری – رباعی شماره 30 جدایی ای بی خبر از محنت روزافزونم دانم که ندانی از جدایی چونم باز آی که سرگشته تر از
رهی معیری – رباعی شماره 5 محنت هستی (1) گردون مرا ز محنت هستی رها نخواست مرگم رسیده بود ولیکن خدا نخواست آمد اجل که