رهی معیری – رباعی شماره 19
بی خبر
مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعند و ز بوی گل پراکنده ترند
ای زاهد خودپرست با ما منشین
مستان دگرند و خودپرستان دگرند
رهی معیری – رباعی شماره 19
بی خبر
مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعند و ز بوی گل پراکنده ترند
ای زاهد خودپرست با ما منشین
مستان دگرند و خودپرستان دگرند
امین پیرانی - حامد پیری
رهی معیری – رباعی شماره 5 محنت هستی (1) گردون مرا ز محنت هستی رها نخواست مرگم رسیده بود ولیکن خدا نخواست آمد اجل که
رهی معیری – رباعی شماره 27 خرمن غم امشب که رخ از لاله برافروخته ام در آتش می، خرمن غم سوخته ام تا نوگل من
رهی معیری – رباعی شماره 32 ستاره ی صبحگاهی ماییم که در پای تو چون خاک رهیم مدهوش و ز دست رفته از یک نگهیم
رهی معیری – رباعی شماره 35 سر سودایی ماییم و دلی نهفته غم ها در او خون موج زند چون دل مینا در او یک