رهی معیری – رباعی شماره ۱۸
آرزو
کاش امشبم آن شمع طرب میآمد
وین روز مفارقت به شب میآمد
آن لب که چو جان ماست، دور از لب ماست
ای کاش که جان ما به لب میآمد !
رهی معیری – رباعی شماره ۱۸
آرزو
کاش امشبم آن شمع طرب میآمد
وین روز مفارقت به شب میآمد
آن لب که چو جان ماست، دور از لب ماست
ای کاش که جان ما به لب میآمد !
امین پیرانی - حامد پیری
رهی معیری – رباعی شماره ۱۳ زنجیر طلایی زنجیر طلایی تو ای گنج مراد امشب ز فروتنی به ما درسی داد بر گردن نازنین، چو
رهی معیری – رباعی شماره ۴۳ فراد ای دل اگر آن روی بهشتی بینی چون خار به پای گلرخان ننشینی باشد به کرشمه خسرو نوش
رهی معیری – رباعی شماره ۲۱ اندوه مادر آسودگی از محن ندارد مادر آسایش جان و تن ندارد مادر دارد غم و اندوه جگرگوشه ی
رهی معیری – رباعی شماره ۳۹ افسونگر یا عافیت از چشم فسون سازم ده یا آنکه زبان شکوه پردازم ده یا درد و غمی که