شعر نخست :
چه کسی باور می کرد
اگر می گفتم :
آنان مرا بردند
و از فرق سر تا فاق
دونیمه ام کردند
اما همچنان زنده ام
و گام بر می دارم
و از هرآنچه که در پیرامون من است
از خورشید و موهبتهای دنیا خشنودم .
صداقت چندان ساده نیست
گاه صداقتی ساده لوحانه فریبی بیش نیست
مگر درختان باد را میان برگهایشان پنهان نمی کنند
و باز نجوا سر می دهند؟
بُعد سوم نیزخود را پنهان می سازد
اگر مردانِ راه سنگ ها را می شکنند
سنگ ها هنوز سنگ باقی می مانند
اما عشق مرا شکست و شکافت
با این وجود هنوز زنده ام
تا ماجرای خوبش بازگویم
اما نه !
به راستی که واژه ها
ماجرای مرا دگرگون می کنند.
پس رهایش کن
اینجا زیر آفتاب دل انگیز، داستانی ست
در حالی که همچنان نفس می کشم
و سویی دیگر گام بر می دارم .
“برگردان : مستانه پورمقدم “
شعر دوم :
آه، ای اندوه !
نباید چون سگی ولگرد با تو رفتار کنم
که به در پشتی میآید
در طلب نانی خشک، استخوانی بیگوشت .
باید به تو اعتماد کنم
باید با نوازش به خانه بیاورمت
و گوشهای از آنِ خودت به تو دهم
حصیری کهنه که بر آن بیارامی
و ظرف آب خودت را .
گمان میكنی نمیدانم
زیر ایوانم زندگی میکردهای
در اشتیاق آماده شدن جای اصلیات
پيش از سررسيدن زمستان
تو نام خودت را میخواهی
قلاده و نشان خودت را
حق این که مزاحمان را برانی
که خانهام را خانهات
مرا صاحبت
و خودت را
سگِ من بدانی !
“برگردان : بهناز بیرون راه “
واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،شعرهای ترجمه شده به فارسی،سروده های برگردان به پارسی،دنيس لورتوف،شاعر انگلیسی،کشور انگلستان،بریتانیای کبیر،شاعر زن،دنیز لورتوو،انگلیسی.
Denise levertov،poems،quotes