ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی

خواجوی کرمانی – غزل شماره 850

ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی

وی سرو روان دی به گلستان که بودی

وی آیت رحمت که کست شرح نداند

کی بود نزول تو و در شان که بودی

چو صبح برآمد به سر بام که رفتی

چون شام درآمد به شبستان که بودی

کین بر که کشیدی و کمان بر که گشادی

قلب که شکستی و به میدان که بودی

ای کام روانم لب چون آب حیاتت

در ظلمت شب چشمه ی حیوان که بودی

دیشب که مرا جان و دل از داغ تو می سوخت

آرام دل و آرزوی جان که بودی

بر طرف چمن بلبل خوش خوان که گشتی

در صحن گلستان گل خندان که بودی

تا از دل و جان زان تو گشتیم چو خواجو

آخر بنگویی که تو خود زان که بودی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها