ای آینه ی قدرت بیچون الهی

خواجوی کرمانی – غزل شماره 841

ای آینه ی قدرت بیچون الهی

نور رخت از طرّه ی شب برده سیاهی

خط بر رخ زیبای تو کفرست بر اسلام

رخسار و سر زلف تو شرع است و مناهی

آن جسم نه جسم است که روحیست مجسّم

وان روی نه رویست که سرّیست الهی

در خرمن خورشید زند آه من آتش

زان در تو نگیرد که نداری رخ کاهی

هر گه که خرامان شوی ای خسرو خوبان

صد دل برود در عقبت همچو سپاهی

خواجو سخن وصل مگو بیش که درویش

لایق نبود بر کتفش خلعت شاهی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها