بیار ای لعبت ساقی شرابی

خواجوی کرمانی – غزل شماره 835

بیار ای لعبت ساقی شرابی

بساز ای مطرب مجلس ربابی

چو دور عشرت و جام است بشتاب

که هر دم میکند دوران شتابی

دل پر خون من چندان نماندست

که بتوان کرد مستی را کبابی

خوشا آن صبحدم کز مطلع جام

برآید هر زمانی آفتابی

الا ای باده پیمایان سرمست

به مخموری دهید آخر شرابی

گَرَم از تشنگی جان بر لب آید

مگر چشمم چکاند بر لب آبی

شد از باران اشک و باده ی شوق

دلم ویرانی و جانم خرابی

مگر بسته ست جادوی تو خوابم

که شب‌ها شد که محتاجم به خوابی

چرا باید که خواجو از تو یک روز

سلامی را نمی یابد جوابی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها