مرا ز هجر تو امّید زندگانی کو

خواجوی کرمانی – غزل شماره 792

مرا ز هجر تو امّید زندگانی کو

در آرزوی توام لذّت جوانی کو

اگر نه عمر منی رسم بی وفایی چیست

وگر زمانه نئی شرط مهربانی کو

میان بادیه ی غم ز تشنگی مُردم

زلال مشربه ی عذب شادمانی کو

ز جام لعل سمن عارضان سیمین بر

مِی مروّق نوشین ارغوانی کو

درون مصطبه در جسم جام مینایی

ز دست یار سبک روح روح ثانی کو

می است کآب حیات است در سیاهی شب

چو خضر وقت تویی آب زندگانی کو

وجود خاکی ما پیش از آنکه کوزه کنند

بگوی فاش که آن کوزه ی نهانی کو

گرفت این شب دیجورم از ستاره ملال

فروغ شعشعه ی شمع آسمانی کو

مگر ز درد دلم بسته شد رهش ورنی

طلیعه ی نفس صبح کامرانی کو

صبا بگوی که تسکین جان آدم را

نسیم روضه ی فردوس جاودانی کو

برون ز کون و مکان است گرچه پروازم

خروش شهپر طاووس لامکانی کو

فتاده بر دو جهان پرتو تجلّی دوست

صفیر بلبل بستان لن ترانی کو

چو بانگ و ناله ی خواجو فتاد در ره عشق

غریو دمدمه ی کوس کاروانی کو

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها