ای چراغ دیده ی جان روی تو

خواجوی کرمانی – غزل شماره 780

ای چراغ دیده ی جان روی تو

حلقه ی سودای دل گیسوی تو

صد شکن بر زنگبار انداخته

سنبل زنگی وش هندوی تو

مهره با هاروت بابل باخته

نرگس افسونگر جادوی تو

شیر گیران پلنگ پیلتن

صید روبه بازی آهوی تو

طرّه ات نعلم بر آتش تافته است

زان شدم شوریده دور از روی تو

شادی آن هندوی میمون که او

می تواند گشت همزانوی تو

از پریشان حالی و آشفتگی

در گمانم این منم یا موی تو

هر که را با می پرستان سرخوش است

خوش بود پیوسته چون ابروی تو

از سرشکم پای در گل می رود

ورنه بیرون رفتمی از کوی تو

آنک دل در بند یکتاییت بست

کی گشادی یابد از پهلوی تو

ز ابرویش خواجو به یک پی گوشه گیر

کان کمان بیش است از بازوی تو

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها