خواجوی کرمانی – غزل شماره 78
رخش با آب و آتش در نقاب است
لبش با آتش اندر عین آب است
شکنج طرّه اش بر چهره گویی
که از شب سایبان بر آفتاب است
لب شیرین او یا جان شیرین
خط مشکین او یا مشک ناب است
عقیقش کآتش او آب لعل است
عذارش کآب او آتش نقاب است
شکر در اهتمام پرّ طوطیست
قمر در سایه ی پرّ غراب است
ز چشمش فتنه بیدارست و چشمش
چو بختم روز و شب در عین خواب است
عقیق اشک من در جام یاقوت
شراب لعل یا لعل مذاب است
سرانگشت نگارینت نگارا
به خون جان مشتاقان خضاب است
اگر شورم کنی ور تلخ گویی
چو طوطی شکّرست شیرین جواب است
تن خواجو نگر در مهر رویت
که چون تار قصب بر ماهتاب است