خواجوی کرمانی – غزل شماره 766
کیست که گوید به بارگاه سلاطین
حال گدایان دلشکسته ی مسکین
سوخته ای کو که خون ز دیده ببارد
از سر سوزم چو شمع بر سر بالین
در گذر ای باغبان که بلبل سرمست
باز نیاید به غلغل تو ز نسرین
با رخ بستان فروز ویس گل اندام
کس نبرد نام گل به مجلس رامین
کی برود گر هزار سال برآید
از سر فرهاد شور شکر شیرین
عاشق صادق کسی بود که نخواهد
ملک کسری به جای مهر نگارین
شمسه ی چین نیست در تصور اورنگ
جز رخ گلچهر ماهروی خور آیین
مرغ دل از زلف دلبران نبرد جان
کبک نیابد امان ز چنگل شاهین
منکر خواجو مشو که اهل نظر را
روی بتان قبله است و کیش مغان دین