خواجوی کرمانی – غزل شماره 76
رُخت خورشید رایات جمال است
خطت تفسیر آیات کمال است
هلال ارزانک هر مه بدر گردد
چرا پیوسته ابرویت هلال است
خیالت بس که می آید به چشمم
اگر خوابم به چشم آید خیال است
چو داند حال او کز تشنگی مرد
کسی کو بر لب آب زلال است
بگو ای باغبان با باد شبگیر
که بلبل در قفس بی پرّ و بال است
نسیم نافه یا بوی عبیرست
شمیم روضه یا باد شمال است
مقیم ار بنگری در عالم جان
میان لیلی و مجنون وصال است
اگر در عالم صورت فراق است
به معنی با تو ما را اتصّال است
چرا وصل تو بر خواجو حرام است
نه آخر خون مسکینان حلال است