به عقل کی متصوّر شود فنون جنون

خواجوی کرمانی – غزل شماره 752

به عقل کی متصوّر شود فنون جنون

که عقل عین جنون است والجنون فنون

ز عقل بگذر و مجنون زلف لیلی شو

که کلّ عقل عقیله ست و عقل کلّ جنون

به نور مهر بیارا درون منظر دل

که کس برون نبرد ره مگر به نور درون

جنون نتیجه ی عشق است و عقل عین خیال

ولی خیال نماید به عین عقل جنون

به عقل کاشف اسرار عشق نتوان شد

که عقل را به جز از عشق نیست راهنمون

در آن مقام که احرام عشق می بندند

به آب دیده طهارت کنند و غسل به خون

شدست این دل مهموز ناقصم با مهر

مثال زلف لفیف پری رخان مقرون

چون من بمیرم اگر ابر را حیا باشد

به جای آب کند خاک من به خون معجون

حیات چیست بقایی فنا در او مضمر

ممات چیست فنایی بقا در او مضمون

اگر جمال تو بینم کدام هوش و قرار

ور از تو هجر گزینم کدام صبر و سکون

چه نیکبخت کسی کو غلام روی تو شد

مبارک آنک دهد دل به طلعت میمون

اگر به روی تو هر روز مهرم افزون است

نشاط دل نبود جز به مهر روزافزون

محققت نشود سرّ کاف و نون خواجو

مگر ز زلف چو کاف و خط سیاه چو نون

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها