به بوستان می گل بوی لاله گون مَستان

خواجوی کرمانی – غزل شماره 728

به بوستان می گل بوی لاله گون مَستان

مگر ز دست سمن عارضان پردستان

جهان ز عمر تو چون داد خویش می گیرد

تو نیز کام دل از لذّت جهان بستان

کنونکه فصل بهاران رسید و موسم گل

خوشا نواحی یزد و نسیم اهرستان

چه نکهت است مگر بوی دوستان است این

چه منزل است مگر طرف بوستان است آن

منم جدا شده از یار و منقطع ز دیار

چو بلبلان چمن دور مانده از بستان

سفر گزیدم و بسیار خون دل خوردم

چو در مصیبت سهراب رستم دستان

به اختیار کسی هرگز اختیار کند

جرون و تشنگی و باد گرم و تابستان

مکن ملامت خواجو که عاقلان نکنند

ز بیم حکم قضا اعتراض بر مستان

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها