ما دلی ایثار او کردیم و جانی یافتیم

خواجوی کرمانی – غزل شماره 688

ما دلی ایثار او کردیم و جانی یافتیم

گوهری در پایش افکندیم و کانی یافتیم

چون نظر کردیم در بستان به یاد قامتش

راستی را از سهی سروی روانی یافتیم

با خیال عارض گلرنگ و قد سرکشش

بر سر هر شاخ عرعر گلستانی یافتیم

گرچه چون عنقا به قاف عشق کردیم آشیان

مرغ دل را هر نفس در آشیانی یافتیم

ترک عالم گیر و عالمگیر شو زیرا که ما

هر زمانی خویشتن را در مکانی یافتیم

در جهان بی نشانی تا نیاوردیم روی

ظن مبر کز آن بت مه رو نشانی یافتیم

سالها کردیم قطع وادی عشقش ولیک

تا نپنداری که این ره را کرانی یافتیم

مانه از چشم گران خواب تو بیماریم و بس

زانک در هر گوشه از وی ناتوانی یافتیم

در گلستان غم عشق تو از خوناب چشم

هر گیاهی را که دیدیم ارغوانی یافتیم

چون به یاد تیغ مژگان تو بگشودیم چشم

هر سر مو بر تن خواجو سنانی یافتیم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها