این چه بویست که از باد صبا می شنوم

خواجوی کرمانی – غزل شماره 638

این چه بویست که از باد صبا می شنوم

وین چه خاکست کزو بوی وفا می شنوم

گر نه هدهد ز سبا باز پیام آوردست

این چه مرغیست کزو حال سبا می شنوم

از کجا می رسد این قاصد فرخنده کزو

مژده ی آن مه خورشید لقا می شنوم

ای عزیزان اگر از مصر نمی آید باد

بوی پیراهن یوسف ز کجا می شنوم

می کنم ناله و فریاد ولی از در و کوه

سخن سخت به هنگام صدا می شنوم

نسبت شکل هلال و صفت قامت خویش

یک به یک زان خم ابروی دو تا می شنوم

این چه رنج است کزو راحت جان می یابم

وین چه درد است کزو بوی دوا می شنوم

ای رفیقان من از آن سرو صنوبر قامت

به صفت راست نیاید که چها می شنوم

باد صبح از من خاکی اگرش گردی نیست

هر نفس زو سخن سرد چرا می شنوم

سخن آن دو کمانخانه ی ابروی دو تا

نه به اندازه ی بازوی شما می شنوم

هر گیاهی که ز خون دل خواجو رسته است

دم به دم زو نفس مهر گیا می شنوم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها