خواجوی کرمانی – غزل شماره 619
عارض ترکان نگر در چین جعد مشک فام
تا جمال حور مقصورات بینی فی الخیام
باده پیش آور که هر دم باد عنبر بوی صبح
می دهد جان را پیام از روضه ی دارالسلام
مشعل خور شد فروزان شمع برگیر ای ندیم
باد شبگیری برآمد باده در ده ای غلام
ماه مطرب گو به زیر و بم درآور ساز را
کآفتاب خاوری تشریف داد از راه بام
تا تو را در پیش بت رویان درست آید نماز
جامه ی جان را نمازی کن به آب چشم جام
عزّت دیر مغان از ساکن مسجد مجوی
کافر مکّی چه داند حرمت بیت الحرام
عار باشد در طریق عشق بیم از فخر و عار
ننگ باشد در ره مشتاق ترس از ننگ و نام
من به بوی خال مشکین تو گشتم پای بند
مرغ وحشی از هوای دانه می افتد به دام
کام دل خواجو به آسانی نمی آید به دست
رو به ناکامی رضا ده تا رسانندت به کام