باغ و صحرا با سهی سروان نسرین بر خوش است

خواجوی کرمانی – غزل شماره 61

باغ و صحرا با سهی سروان نسرین بر خوش است

خلوت و مهتاب با خوبان مه پیکر خوش است

غنچه چون زر دارد ار خوش دل بود عیبش مکن

راستی را هر چه بینی در جهان با زر خوش است

کاشکی بودی مرا شادی اگر دینار نیست

زانک با دینار و شادی ملکت سنجر خوش است

چون خلیل ار در میان آتش افتادم چه باک

کآتش نمرود ما را با بت آذر خوش است

ای که می گویی مرا با ماهرویان سرخوشیست

پای در نه گر حدیث خنجرت در سر خوش است

بی لب شیرین نباید خسروی فرهاد را

زآنک شاهی با لب شیرین چون شکّر خوش است

گر چمن خلدست ما را بی لبش مطلوب نیست

تشنه را در باغ رضوان بر لب کوثر خوش است

هر که را بینی به عالم دل به چیزی خوش بود

عاشقان را دل به یاد چهره ی دلبر خوش است

باده در ساغر فکن خواجو که بر یاد لبش

جام صافی بر کف و لب بر لب ساغر خوش است

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها