خواجوی کرمانی – غزل شماره 560
رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش
ز نافه ی ختنی نقش بر عذار مکش
به خون دیده ی ما ساعد نگارین را
بیا و رنگ کن و زحمت نگار مکش
به قصد کشتن ما خنجر جفا و ستم
اگر چنانک کشی تیغ انتظار مکش
ز بار خاطرم ای ساربان تصور کن
مکن شتاب و شتر را به زیر بار مکش
چو نیست پای برون رفتنم ز منزل دوست
به خنجرم بکش و ناقه را مهار مکش
چو از رخش گل صد برگ می توان چیدن
مرو به طرف گلستان و رنج خار مکش
مدام چون ز می عشق مست و مدهوشی
بریز باده و درد سر خمار مکش
گرت ز غیرت بلبل خبر بود چو صبا
به بوستان مرو و جیب شاخسار مکش
به روزگار توان یافت کام دل خواجو
به ترک کام کن و جور روزگار مکش