خواجوی کرمانی – غزل شماره 467
هم عفی الله نی که ما را مرحبایی می زند
عارفان را در سراندازی صلایی می زند
آشنایان را ز بی خویشی نشانی می دهد
بینوایان را ز بی برگی نوایی می زند
اهل معنی را که از صورت تبرّا کرده اند
هر نفس در عالم معنی ندایی می زند
می سراید همچو مرغان سرایی وز نفس
هر دم آتش همچو باد اندر سرایی می زند
همچو نی گر در سماعت خرقه بازی آرزوست
دامن آن کس به چنگ آور که نایی می زند
یک نفس با او بساز ار ره به جایی می بری
همدم او باش کو هم دم ز جایی می زند
گر نئی بیگانه خواجو حال خویش از نی شنو
زانک آن دلخسته هم دم زآشنایی می زند