مستم ز در خانه ی خمّار برآرید

خواجوی کرمانی – غزل شماره 446

مستم ز در خانه ی خمّار برآرید

و آشفته و شوریده به بازار برآرید

چون سرّ اناالحق ز من سوخته شد فاش

زنجیر کشانم به سر دار برآرید

یا دادم از آن چرخ سیه روی بخواهید

یا دودم ازین دلق سیهکار برآرید

چون نام من خسته به این کار برآمد

گو در رخ من خنجر آن کار برآرید

ما را که در این حلقه سر از پای ندانیم

پرگار صفت گرد در یار برآرید

گر رایت اسلام نگون می شود از ما

آوازه ی ما در صف کفّار برآرید

بر مستی ما دست تعنّت مفشانید

وز هستی ما گرد به یک بار برآرید

امروز که از پیر مغان خرقه گرفتیم

ما را ز در دیر به زنّار برآرید

خواجو چو رخ جام به خونابه فرو شست

نامش به قدح شویی خمّار برآرید

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها