گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند

خواجوی کرمانی – غزل شماره 424

گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند

ولیک پیش وجود تو جمله کالعدمند

صبوحیان سحرخیز کنج خلوت عشق

چه غم خورند چو شادی خوران جام جمند

چو گنج عشق تو دارند در خرابه ی دل

نه مفلسند ولی منعمان بی درمند

چو قامت تو ببینند کوس عشق زنند

پری رخان که به عالم به دلبری علمند

به قصد مرغ دل خستگان میفکن دام

که طائران هوایت کبوتر حرمند

به تیغ هجر زدن عاشقان مسکین را

روا مدار که مجروح ضربت ستمند

چو آهوان پلنگ افکن تو را بینند

اگر به صید روی تو از وحشیان نرمند

دمی ندیم اسیران قید محنت باش

ببین که سوختگان غم تو در چه دمند

خلاف حکم تو خواجو کجا تواند کرد

که بیدلان همه محکوم و دلبران حکمند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها